آراد برارزاده آراد برارزاده ، تا این لحظه: 10 سال و 5 روز سن داره

آراد، امید زندگی مامان و بابا

حضرت علی اصغر(ع)

چند روز پیشا بازم مریض شدم.بازم منو بردند دکتر.آخه سرما خورده بودم.تازشم منو چند شب بیمارستان نگه داشتن.آخه خیلییی مریض شده بودم. وقتی آوردنم خونه ،توی ماشین کوچولوم نشسته بودم که مادرجون یه پارچه رو پیشونیم بست که روش یا ابوالفضل(ع) نوشته بود. بعدش دعا کرد که حضرت ابوالفضل(ع) مواظبم باشه.   بعدش مامانی شروع کرد به گریه کردن.آخه میدونین به من قول داده بود که منو ببره یه جایی که واسه نی نی ها لباس سقایی میپوشن و از حضرت علی اصغر (ع) بخواد مواظبم باشه،اما میدونین من مریض شدم و مامان نتونست منو ببره .بعدش مادرجون و خاله جون رفتند برام لباس آوردن و به مامانم گفتن هیچوخت واسه دعا دیر نمیشه و واسم لباس سقایی پ...
14 آبان 1393

شیطونی کردن

چند روز پیشا مامانی تازه لباسامو عوض کرده بود.لباسای قشنگیم برام پوشونده بود.راستش یه عالمه ذوق کرده بودم. اولش تصمیم گرفتم حواسمو جمع کنم این لباس خوشگلمو کثیف نکنم ولی مامانی نمیذاره من بچه خوبی باشم که....آخه میدونین؟مامانی منو تهدید کرد و بهم گفت:اگه این لباستو کثیف کنی میزنمت.منم لجم دراومد واسه همین شروع کردم به فکر کردن که چیکار کنم دلم خنک شه. بعد یهویی یه فکری به سرم زد. الکی شروع کردم به ادا در آوردن تا مامانی فک کنه گشنمه.مامانی رفت برام شیر درست کرد آورد.من همه شیر رو توی دهنم جمع کردم بعد یه دفعه ای ریختم بیرون تا بریزه روی لباسم.مامانی بیچاره فکر کرد شیر رو بالا آوردم واسه همین دعوام نکرد تازشم یه عالمه ...
14 آبان 1393
1