حضرت علی اصغر(ع)
چند روز پیشا بازم مریض شدم.بازم منو بردند دکتر.آخه سرما خورده بودم.تازشم منو چند شب بیمارستان نگه داشتن.آخه خیلییی مریض شده بودم. وقتی آوردنم خونه ،توی ماشین کوچولوم نشسته بودم که مادرجون یه پارچه رو پیشونیم بست که روش یا ابوالفضل(ع) نوشته بود. بعدش دعا کرد که حضرت ابوالفضل(ع) مواظبم باشه. بعدش مامانی شروع کرد به گریه کردن.آخه میدونین به من قول داده بود که منو ببره یه جایی که واسه نی نی ها لباس سقایی میپوشن و از حضرت علی اصغر (ع) بخواد مواظبم باشه،اما میدونین من مریض شدم و مامان نتونست منو ببره .بعدش مادرجون و خاله جون رفتند برام لباس آوردن و به مامانم گفتن هیچوخت واسه دعا دیر نمیشه و واسم لباس سقایی پ...
نویسنده :
سمانه
14:35